حالا
من خوشحآآآآآآآآل که رفته تو فکر و از طرفی هم تو فکر این بودم که برش دارم ببرم !!!
دستشو گرفتم
کم کم خداحافظی کنیم بریم
یعنی آقاتون جواب میده ؟؟
گفتم آره
من مطمئنم
گفت : ( پدرش چند وقت پیش سوخته بود ، تو یه آتش سوزی کوچیک ) پس من یه حاجتی دارم اگه بده چادری میشم درست مثل خودت
گفتم زودی خداحافظی کن
دیرمون میشه ...
میخواست بمونه به هوای ارتشی ها
ولی از ترس آبرو و اعصاب خورد بردمش
تو راهرو تو این جا هایی که به سوالات شرعی پاسخ میدن یه دفه ای وایساد !
یه چیزایی می گفت که من از خجالت بنفش شده بودم
دستشو گرفتم
تندی کشیدمش
و در عین رفتن عذر خواهی کردم ...
خاک ِ عالم !!!
ئه ! عزیزم شمایی ؟
یا الله !!!!
یه آشنا دیده بودم :|
دقیقا همون موقعی که سوالات رو میپرسید هیوا من رو دیده بود !!!
چه کنم چه نکنم
زودی خداحافظی کردیم و اومدیم
بیرون تا رسیدیم
روسریشو برداشت !
ئه ! دختر چت شده ؟! صیغه محرمیت خوندی با همه ؟
موهاشو درس کرد و دوباره سرش کرد
نه منتظر بودم حجت الاسلام که هستی ! تو برام بخونی !!!
چشم غره رفتم
لج کرد
مانتو شو در آورد :|
ای بابا !!!
ــــ پیش ِ شهدا ...
جا خورد
خیلی بد ...
ـــ اونا دیگه مُردن ما واس چی باید بریم پیششون ...
مگه ما بیکاریم من سر قبر فامیلام نمیرم ...
پاشم بیام اونجا ...
رو کرد به خادم :
من میخوایم چیبس بخورم !!! بخورم ؟ گرسنمه ! هیچی نخوردم
اصلا جواب نده چه بخوای چه نخوای می خورم !!!
خادمه مونده بود چی بگه !!! دلم سوخت براشون .. :|
یه لحظه حس کردم بچه کوچیک باهامه ! الان چیبس رو باز می کنه و آرووم مشغول خوردن میشه و منم راحت میشم !
تو همین افکار بودیم که گروه ارتش کار رو خراب کرد ...
تا دعای توسل جالب شد نه ؟ : )
ما هیوا خانوم رو جلو انداختیم ... :
تو همین بحثا بودیم که من نمی خونم و تو بخون و اینا که خانومه خودشون رفتن یه نفر دیگه رو پیدا کردن
ــ از دست تو هیـــوآ ( حس ِ از دست دادن یه فرصت طلایی رو داشتم ! )
تا جایی رسیدیم که اومدن مبالغ و نامه های داخل ضریح رو جمع کنن و ما در حال نوشتن بودیم
ــ میخوای شمارومو بندازم تو ضریح بعد اینکه پیگیری کردن خبر بدن
ــ توخیلی علاقمندی شمارتو به من بده :|
ــ ببینم نمیخوای واس ِ آقاتون نماز بخونی ؟؟؟
تو همین گفتگو ها بودیم که یه دفعه چند تا گنجشک از بالای ضریح اومدن تو ...
من رفتم جلو ...
ــ آخیــــــــــــــ الهیـــــــــ پاشو پاشو بیا اینجا جوجو ببین !
تو همین حین یه صدای جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغـــــــــــــــ ... فضا رو پر کرد
همچین جیغ زدا !
فکر کردم شیری پلنگی چیزی داره میره سمتش
نگو جوجو بود ...
ـــ اییــــــــــ اینا چجوری میان اینجا مگه فضا بسته نیست ؟؟؟
آدم امنیت نداره اییـــ
ـــ نمیدونستم آدم خوارن ...
بلند شد ...
شروع کرد به راه رفتن و منم از ترس اینکه آبروریزی نکنه و دسته گل به آب نده دنبالش راه افتادم ...
ـــ چه بی کلاس !
تا جایی رسیدیم که دیدمشون که داشتن رو در و دیوار یادگاری مینوشتن !!!!
خب بالاخره با زور بلندش کردم ...
نشوندمش بغل خودم پیش آقا
یه کاغذ بهش دادم ...
یکی هم خودم برداشتم
یه بنده خدایی چند روز گیر داده بودن که شما چادری هستی من دوست دارم با شما بیام جاهایی که میری ...
گفتم بسم الله
من فردا میرم مرقد پایه ای ؟؟؟ بریم با هم دیگه ...
اولش که اومدیم وارد بشیم هی تو راه عکس امام (ره) و رهبر رو تا میدید میگفت :
ئــــه ! آقا !!! آقاس ؟!
بسیار گفته و شنیده، نوشته و خوانده شده است که پیامبر اسلام در برابر انجام وظیفه ی رسالت و ابلاغ وحی هیچگونه امتیاز و مزدی از مسلمانان برای خویش طلب نکرده است. گفته میشود که پیامبر اسلام نه دستمزد و انعام مالی برای خویش خواست، نه برای زندگی شخصی خودش امتیازی تقاضا نمود، نه طلب جایگاه اجتماعی نمود.
رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) آخرین پیامآور وحی است که آخرین نسخه هدایت بشری را از
سوی پروردگار برای بشر به ارمغان آورد؛ نسخهی هدایتی که نه برای قطعهای خاص از زمین، و نه برای
دورهای خاص از زمان، بلکه برای همه زمانها و همه زمینها است. رسالتی است که آمده تا بماند، نه
آنکه مانندرسالتهای گذشته برای دوره خاصی از زمان یا برای مردم خاصی باشد. آمده است تا همهی
مردم در همهی زمانها را تا قیام قیامت هدایت کند.
چرا درمذهب تشیع، هر کس کاری میکند، میگویند: اجرت با امام حسین(علیه السلام)؟ مگر امام حسین مانند دیگران بشر نیست؟ اجر کار نیک با امام حسین و بقیه بزرگان است یا با خداست؟ و این در کجای قرآن آمده است که کسی به غیر از الله اجر و پاداش کار نیک را میدهد یا در کدام حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده است.
این اصل و این امر، اختصاصی به شیعه ندارد، به سنّی هم ندارد، اساساً روابط انسان با انسان و هم چنین انسان با خدا، همینطور است. همه "ربط" حلقههاست. از دوست یا همسر یا فرزندتان هم که یک لیوان آب بخواهید، آب لولهکشی به مخزن مرتبط است و مخزن به رودخانه و رودخانه به ... . آیا کسی میگوید که من از کسی آب نمیخواهم، چون آب را خدا میدهد؟!
با گذر ایام، انسان ها و نوع زندگیشان و به عبارت بهتر نوع نگاهشان به زندگی تغییر می کند و این تغییر در نوع نگاه، تغییر و تبدل در شیوه زندگی را با خود به همراه دارد. با به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی، انقلابی نیز در شیوه و سبک زندگی مردم به وقوع پیوست که ریشه در علل و عوامل خاص دارد.
آیت الله امینی رحمه الله درباره شیوه زندگی مردم در دوره رضاخان می گوید: وضع اقتصادی مردم در آن زمان غالباً خوب نبود، درآمدها کم بود، اجناس ارزان بود ولی پول هم کم بود.