سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

نداره خودتون توضیحش بدید اصلا توضیح و نتیجه همه چی دست خودتونه حتی خودتون میتونید جهنمتون و بهشت کنید میگم جریانشو

گوش کنید و نظر بدید

❎نقدی کوتاه بر سخنان رییس جمهور  در همایش راهکارهای پیشرفت اقتصاد کشور❎


۱_جناب رییس جمهور شما بعد از یک سال و نیم از ریاست جمهوریتان یاد مردم افتادید که میگویید باید مسایل مهم به همه پرسی گذاشته شود??

باسرعت حرکت نکنید

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد! مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد. پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت: "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم". "برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم". مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد ...  نتیجه اخلاقی : خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم به ندای قلبمان گوش کنیم، او مجبور می شود بگونه ای عمل کند که شاید به مزاقمان خوش نیاید ... در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور ....

خدا،چیست ،کیست و کجاست

سؤال: خدا چیست؟  پاسخ: خدا هستی نامحدود و آفریدگار جهان و جامع همه کمالات است و نقص و عیبی در ذات وی راه ندارد و هستی او عین ذات مقدّسش می‏باشد. موجودات آفریده شده‏ی خدا هستند و هستی خویش را از خدا می‏گیرند و هیچ گونه استقلالی ندارند . خداست که آنها را آفریده و بدانها افاضه وجود می‏کند چون خدا مستقل و موجودات غیر مستقل هستند یعنی وجود آنها از خداست نمی‏توان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودی ندارد امّا باید دانست که چون خدا جسم نیست نزدیک بودن او با موجودات مثل نزدیک بودن جسمی با جسم دیگر نیست. علی بن ابیطالب«علیه السلام» می‏فرماید:

مقایسه کنید

از آنجایی که بعضی ها در فتنه 88 درس خوبی پس ندادند...
یکی از اینها شجریان است..که در شبکه بی بی سی اصل روحانیت را برد زیر سوال..؟؟
وگفت تا روحانی است ایران پیشرفت نمیکند...
=================================
وبه بهانه استاد رفت و وطن فروشی کرد...
رفت با مجریانی عکس گرفت که دهانشان را مثل گرگ علیه ایران باز کردند...
. . .
. . .

===============================
رفت با کسانی عکس گرفت که منتسب به دربار سلطنتی شاه مخلوع است...
. . .
. . .

=============================
اما بریم سراغ استاد پرفسور سمیعی(متخصص مغز و اعصاب)...
استادی که گفت هرگز ایران و ایرانی بودن خودم را نمی فروشم...
و میایم ایران برای مداوای هموطنان ایرانیم...
. . .
. . .

===========================
استادی که با توکل با خدا مشغول خدمت برای ایرانیان است..
مثل اون استاد آوازه خوان فتنه وطن فروشی نکرد...
. . . 
. . .

==================================
حالا به نظر شما کدامیک استاد هستند...؟؟
==================================

قضاوت با شماست....!!!!

عجب خدایی داریم ما

بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. خدایا !خسته ام!نمی توانم. بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان خدایا سه رکعت زیاد است بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟ بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد! بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب را برایت حساب می کنیم... بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد... ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده... خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست. پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟ او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد

حرکت شتابدار

برای بررسی حرکت یک جسم ابتدا به تعریف چند کمیت می پردازیم.


  بردار مکان و بردار جابه جایی

بردار مکان موقعیت مکانی جسم را در صفحه مختصات نشان می دهد. ابتدای بردار مکان بعداً مختصات و انتهای آن نقطه ای است که جسم در آن واقع شده است. 
فرض کنید که یک جسم متحرک در لحظه t1 در نقطه A باشد و در لحظه t2 به نقطه B رسیده باشد. بردار جابه جایی بین دو لحظه t1 و t2 برداری است که ابتدای آن مکان متحرک در لحظه t1 و انتهاب آن مکان متحرک در لحظه t2 باشد.  

آیا میدانید های زیاد

آیا میدانستید : شادمهر عقیلی یکی از نوازندگان رسمی واحد موسیقی سازمان صدا و سیما بود 
آیا میدانستید : محمدعلی کشاورز بازیگر توانای سینمای ایران به تنهایی زندگی می کند  آیا میدانستید : فرزند ارشد داود رشیدی به نام فرهاد مدرک علمی پروفسوری دارد  آیا میدانستید : پدر محمد رضا گلزار یک مهندس عالی رتبه ی ساختمان است … 
آیا میدانستید : سیاوش خیرابی اصالتا آذری بوده و از اهالی منطقه خیراب تبریز به حساب می آید 
آیا میدانستید : درنا مدنی یکی از بهترین دستیاران کارگردان در سینما دختر خانم رویا تیموریان است
 آیا میدانستید : ورود الناز شاکردوست به دنیای بازیگری کاملا اتفاقی بوده و جایگزین هم دانشکده ای خود شده است 

وقتی از خدا چیزی می خوای اول ظرفیت های خودت و ببین

از خداوند بخواهیم قبل از آنکه نعمتی را بر ما ارزانی دارد ظرفیت پذیرش نعمت را بما عطا نماید. یکى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تیم ملى اسپانیا که در رئال مادرید صاحب رکوردهاى عجیب و غریبى شده، هفته قبل کارى کرد که قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند. ظاهراً «ایکر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا به یک رستوران رفته بود که در آنجا با یک نوجوان ۱۳ ساله که دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود، پسرک بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید: «آقاى کاسیاس ... در روز بازى با پرتغال، تو به این خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت کنى که من و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى، برایت دعا کردیم!» ایکر کاسیاس که به سختى جلوى اشکش را مى گیرد از پسرک تشکر مى کند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گیرد و ... فردا ظهر حوالى ظهر، ناگهان «کاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذکور مى شود و در میان بهت وحیرت مسئولان مدرسه - و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گوید: « من آمدم اینجا تا براى دعاهایى که در حقم کردین که پنالتى را بگیرم، شخصاً از شما تشکر کنم!» بچه هاى مدرسه که از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ایکر» حلقه مى زنند و با او عکس مى اندازند و امضا مى گیرند و ... که ناگهان یکى از بچه ها به او مى گوید: « آقاى کاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟» ایکر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى تمرین را درآورده و برتن مى کند و همراه بچه ها به زمین چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها این فرصت را مى دهد که هرکدام به او یک پنالتى بزنند و ... ایکر کاسیاس ۲ ساعت و نیم در آن مدرسه مى ماند تا تک تک بچه هاى بیمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند و ...؟

دوست دارم ببخشید

از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم  انتقال دادم چند ماهی میگذره...
 شیش،هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد  خوندمشون. اون موقع از دستش عاصی بودم.  واقعاً اذیت میکرد.  یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین   نرفت تو بلک لیستم.  نوشته بود که اگه میخوای دیگه اس ندم بهت،  یه چیزی بگو. بدون معطلی جواب دادم و همون  چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون  واقعاً دیگه نمیخواستم اس.ام.اساشو ببینم. 
دیگه ا.........س نداد  نمیدونم اصلاً چی شد که اینطور شد. دیگه  سراغمو نگرفت.  انگار نه انگار که من "هستم".  به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای  اس.ام.اس هاش تنگ شده.  . . . اگه الان اینارو میخونی، ازت میخوام که یه  شانس  دیگه بهم بدی. قول میدم بچه ی خوبی  بشم !  هم تو مسابقه ها شرکت کنم، هم آهنگ  پـیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ  168650ریال، برنده 100 تومن اعتبار هدیه داخل  شبکه شم ..!   ایرانسل دوسِت دارم ..!

بستنی خیلی خوبه نه

روزی پسربچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت.  پسر پرسید بستنی با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت پسر دستش را در جیبش کرد وتمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید بستنی ساده چند است؟ خدمتکار با توجه به اینکه تمام میزها پرشده بود و عده ای هم بیرون منتظر خالی شدن میز بودند با بی حوصلگی و با لحنی تند گفت 35 سنت. پسر: لطفا یک بستنی ساده بیاورید. خدمتکار بستنی را آورد و صورتحساب را روی میز گذاشت و رفت. پسر بستنی اش را تمام کرد و پولش رابه صندوقدار پرداخت. هنگامیکه خدمتکار برای تمیز کردن میز بازگشت، گریه اش گرفت. پسربچه روی میز کنار ظرف خالی، 15سنت برای او انعام گذاشته بود