سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

نداره خودتون توضیحش بدید اصلا توضیح و نتیجه همه چی دست خودتونه حتی خودتون میتونید جهنمتون و بهشت کنید میگم جریانشو

خدا،چیست ،کیست و کجاست

سؤال: خدا چیست؟  پاسخ: خدا هستی نامحدود و آفریدگار جهان و جامع همه کمالات است و نقص و عیبی در ذات وی راه ندارد و هستی او عین ذات مقدّسش می‏باشد. موجودات آفریده شده‏ی خدا هستند و هستی خویش را از خدا می‏گیرند و هیچ گونه استقلالی ندارند . خداست که آنها را آفریده و بدانها افاضه وجود می‏کند چون خدا مستقل و موجودات غیر مستقل هستند یعنی وجود آنها از خداست نمی‏توان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودی ندارد امّا باید دانست که چون خدا جسم نیست نزدیک بودن او با موجودات مثل نزدیک بودن جسمی با جسم دیگر نیست. علی بن ابیطالب«علیه السلام» می‏فرماید: خدا داخل در اشیاء است نه مثل دخول چیزی در چیز دیگر و خارج از وجود اشیاء است امّا نه مثل خروج جسمی از جسم دیگر(توحید صدوق، ص 306). اگر مقصود شما از چیستی، آگاهی از ماهیت خدا است، در پاسخ باید توجه داشت که اصولاً ماهیت خداوند به این معنا که مثلاً از چه چیز به وجود آمده یا ساخته شده است اصلاً صحیح نمی‏باشد ، زیراچنین فرض هایی، نشانه نقص و کمبود است و در ذات الهی راه ندارد. از چیز ساخته شدن به این معنا است که خداوند در وجود خود به آن چیز ها نیاز دارد و این با ذات بی نیاز الهی سازگار نیست و نیز به این معنا خواهد بود که آن چیز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد ، در حالی که همه چیز آفریده او است و نیز او ازلی است و هیچ چیز قبل از وجود او نیست تا از آن ساخته شده باشد. خداوند چیز جز هستی و وجود نامتناهی نیست و هیچ چیز وجود او را محدود نمی کند . حقیقت ذات نامحدود الهی برای ما که موجودات محدود هستیم قابل درک نیست و به همین جهت در روایات آمده که در ذات الهی تفکر نکنید ، بلکه در صفات خداوند تأمل کنید. هم چنین خدایی که ما در تصور و خیال خود بیاوریم ، خدا نیست و اصولاً خداوند در تصور و خیال ما در نمی‏آید و عقل نیز به ذات الهی راه نمی‏یابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خدای نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمی‏شود.   سؤال: کلمۀ "خدا" یعنی چه؟  پاسخ: لفظ خدا در زبان فارسی مخفف "خودآ" یعنی خودبه وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی که وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است و موجود دیگری به آن وجود نداده است، ولی با توجه به مشابهات آن مانند خداوند و کدخدا می توان گفت معنای لغوی آن شبیه به معنای صاحب و مالک و معنایی که در عرف از آن فهمیده می‌شود، نظیر خالق و آفریدگار است.(محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، خدا شناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، ص 21) بر همین اساس در زبان فارسی به جای مفاهیم واجب الوجود، خدا گفته می شود. روشن است که هیچ موجودی به خداوند وجود نبخشیده و خداوند معلول هیچ علتی نیست ، پس کلمه «خدا »کاملا متناسب با حقیقت وجود خداوند است . در زبان عربی اسم های فراوانی برای خدا ذکر شده است در دعای جوشن کبیر هزار اسم و صفت برای خداوند متعال آورده شده است . در قرآن نام های زیادی برای خدا آمده است , مانند اللّه ، خالق ، باری ، مصوّر، رب ّ، رحمن، رحیم، عزیز، جبار، متکبر، قدوس، سلام، مهیمن و ملک و واژۀ خدایان در تاریخ ایران به چشم می خورد و گاه خدا به کارمی رود. البته اسم های دیگری در زبان فارسی هست که به خدا اطلاق می شود، مانند: یزدان ، ایزد، پروردگار، آفریننده و آفریدگار و ...    سؤال: خداوند از چه زمانی وجود داشته است؟ خدا کجاست؟  پاسخ: خداوند دارای جا و مکان خاصی نیست زیرا مکان و زمان داشتن از خواص جسم است , و مکان براى چیزى تصور مى شود که داراى حجم و امتداد باشد و نیز هر چیز زماندارى از نظر امتداد و عمر زمان ,قابل تجزیه مى باشد و این نیز نوعى امتداد و ترکیب از اجزاء بشمار مى رود ؛ پس نمى توان براى خداى متعال مکان و زمان در نظر گرفت و هیچ موجود مکان دار وزماندارى واجب الوجود نخواهد بود . اگر برای خدا جا و مکان خاصی فرض شود ، علاوه بر این که او را نیازمند به زمان و مکان دانستیم ، او را محدود نیز کرده ایم ، در حالی که وجود الهی ، نامحدود و نامتناهی است . هم چنین بودن او را در مکان خاص و زمان خاص ، بدان معنا است که در زمان و مکان های دیگر حضور ندارد و این هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد. او هستی و وجود نامحدود است که نمی توان او را در زمان و مکانی خاص محصور و محدود کرد و حقیقت وجود نامتناهی او در ذهن انسان محدود و متناهی داخل نمی شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمایان است و انسان با عمق جان خویش او را در می یابد.  خداوند آفریننده مکان است و همانند «نور محض» نیازی به مکان ندارد بلکه پیدایی همه چیز در پرتو روشنایی و تجلی اوست و همانند «روح» تدبیر همه سلول های بدن و فعالیت های بدن به عهده اوست بدون اینکه جایی از بدن را اشغال کند اما نه جدا از جهان است و نه آمیخته با جهان است و همچنان که انسان در شناخت روح و اسرار آن عاجز است و عقل آدمی از درک ذات حق نیز عاجز است و تنها باید به آثار و صفات خداوند فکر کند تا معرفت پیدا کند. و تنها باید از طریق محبت و قلب او را بیابد که وصف ناشدنی است. برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب ذیل جلب می کنیم:  الف. وقتی ما بخواهیم صفتی را برای چیزی اثبات یا سلب کنیم یا بپرسیم که این چیز فلان صفت و ویژگی را دارد و یا خیر باید آن چیز قابلیت و استعداد پذیرش آن صفت را داشته باشد، لذا انسان که قابلیت عالم شدن را دارد، می توانیم بگوییم عالم است و یا عالم نیست و یا بپرسیم که آیا عالم است؟ ولی در رابطه با چیزی مثل دیوار که قابلیت پذیرش این صفت را ندارد، نمی توانیم بگوییم آیا عالم است ، یا جاهل ؛ و سؤال از اینکه آیا این دیوار عالم است یا جاهل سؤال بی معنایی خواهد بود. پس این قاعده منطقی به ما می گوید در جایی می توان از ثبوت یا سلب صفتی سؤال کرد که قابلیت اتصاف به آن صفت باشد ، ولی در جایی که بخاطر ضعف یا قوت وجود این قابلیت نیست سؤال معنا نخواهد داشت.  ب. در این مقدمه باید معنای مکانی روشن شود. برای مکان فلاسفه تعاریف متعددی ذکر کرده اند معروفترین تعریف که مورد قبول فارابی و ابن سینا است و از ارسطو ذکر شده این است که مکان عبارت است از سطح داخلی جسمی که مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد.(آموزش فلسفه، ج2، آیت الله مصباح یزدی، ص144) معنای این عبارت این است که مکان حقیقی هر چیز عبارت است از مقداری از حجم جهان مادی که مساوی با حجم جسم منسوب به مکان باشد. چنانچه از این تعریف و همین طور از تعاریف دیگر بدست می آید که اولا مکان تابع جهان است و قبل از پیدایش یا بعد از فناء جهان مادی ، مکان وجود ندارد و ثانیا مکان از خواص اجسام است و شی مجرد و فرا زمانی و غیر مادی ، دارای مکان نیست.  ج. فلاسفه بین مکان و مفهوم کجائی فرق می گذارند و می گویند کجائی از مفاهیم نسبی است یعنی کجائی از سنجش چیزی با مکان حاصل می شود که این فرع داشتن نسبت یا مکان است ؛ بنابراین چیزی که نسبت با مکان ندارد، سؤال کجائی درباره او معنا ندارد(آموزش فلسفه، ج2، آیت الله مصباح یزدی، ص142)  د. خداوند متعال موجودی مکانمند نیست تا جا و مکانی را اشغال نماید که دلایل بسیاری برای آن وجود دارد. یکی از دلایل این است که قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف اجسام یا عوارض جسمانی است و خداوند متعال نه جسم است و نه عوارض جسمانی دارد و اینکه خداوند جسم و جسمانی نیست ، چون جسمانیت مستلزم ترکیب است و هر مرکبی در تحقق خود محتاج به اجزاء است حال آنکه خداوند متعال واجب الوجود و غنی مطلق است.(آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر) بنابراین اگر بگوییم خدا ، مکان دارد ، خدا موجود نیازمند خواهد بود؛ در حالی که خداوند بی نیاز مطلق است؛ پس مکان ندارد. پس نه مرکب است و نه جسم و نه اتساب مکان به او صحیح نیست. وقتی طبق مقدمات بالا ،معلوم شد خداوند از افق مکان بیرون است چنان چه از افق زمان بیرون است ، موجودی است فرازمانی و مکانی چون زمان و مکان از خصائص جهان ماده و اجسام هستند که مخلوق خداوند متعال هستند. بنابراین خداوند در همه جا است ، نه به معنای بودن یک جسم درجسم دیگر است، بلکه به معنای احاطه وجود خداوند بر همه مکانها است. اگر بودن در یک مکان ، به معنای بودن یک جسم در جایی یا مکانی باشد ، مطمئنا اشکالتان وارد بود که یک جسم در چند جا چگونه است ؟ اما در مورد خداوند این تصور اشتباه است که او نیز مانند انسان ها دارای جسم است. این اشتباه از آنجا ناشی می شود که هر چیز را مانند خود قیاس و تشبیه می کنیم و تصور صحیحی از موجود مجرد و غیر مادی نداریم. هم چنین خداوند موجودی نامحدود است و نامحدود هیچ گونه محدودیتی برای حضور در مکان های گوناگون ندارد. پس این ساخته فکر بشر شرقی یا غربی نیست و منحصر به اسلام نیز نمی باشد، بلکه یک معنای حقیقی است که انسان با تأمل و به کار انداختن قوه تعقل می تواند به مفهوم آن دست یابد و در هر چیز نباید صرفا مادی و جسمانی اندیشید و تنها با قوه حواس قضاوت نمود.     منبع:           http://www.askquran.ir</b></span></font></p>
  • ابوالفضل قشقائی زاده

همه چی درباره خدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">