سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

نداره خودتون توضیحش بدید اصلا توضیح و نتیجه همه چی دست خودتونه حتی خودتون میتونید جهنمتون و بهشت کنید میگم جریانشو

نمیدونم 5

رو کرد به خادم :
من میخوایم چیبس بخورم !!! بخورم ؟ گرسنمه ! هیچی نخوردم
اصلا جواب نده چه بخوای چه نخوای می خورم !!!
خادمه مونده بود چی بگه !!! دلم سوخت براشون .. :|
یه لحظه حس کردم بچه کوچیک باهامه ! الان چیبس رو باز می کنه و آرووم مشغول خوردن میشه و منم راحت میشم !
تو همین افکار بودیم که گروه ارتش کار رو خراب کرد ...
یه دفعه یه گروه ارتشی برای رژه و ادای احترام وارد شدن ...
مهمون قرار بود بیاد مال انجمن مذاهب ( دقیقشو نمی دونم ! لو ندادن :| )
هیوا محو اون ها و کاراشون و دسته گلشون بود ...
داشتن لباس هاشون رو مرتب می کردن و آماده ی تمرین می شدن ...
بلند شد
و شروع کرد
بلند بلند داد میزد : برادر...! برادر ... !
و مسخره می کرد ...
دیدم ارتشی ها کاری به کارش ندارند و فقط جاشون رو هی عوض می کنند
اونقــــــــــــــــدر ادامه داد تا زمانی که پارتیشن ها رو کامل زدند !
دیدم آقا این ول کن قضیه نیست !
حتی صداشو پایین نمیاره ...
منم رفتم جلو
صدامو بلند تر از هیوا کردم
خواهر اینا بودن لیاقت می خواد ...
هنوز خودم تو شوک ِ حرفی که زدم بودم که با تکبیر و تشویق اطرافیان مواجه شدیم
ــــ بعد اینجا کجا میریم ؟ خسته شدم
ــــ خسته نباشید !
ــــ شوخی ندارم باهات ! کجا ... ؟!
ــــ یه جای خوب ...
خیلی خوب ...
ــــ کـــــــــُجــــــــــــــــا ؟!
ــــ پیش ِ شهدا ...
جا خورد
خیلی بد ...              

  • ابوالفضل قشقائی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">