سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

عشق .دنیای بچه ها.زندگی .خداخدا

سکوت پرحرف

نداره خودتون توضیحش بدید اصلا توضیح و نتیجه همه چی دست خودتونه حتی خودتون میتونید جهنمتون و بهشت کنید میگم جریانشو

نمیدونم2

تا جایی رسیدیم که دیدمشون که داشتن رو در و دیوار یادگاری مینوشتن !!!!
خب بالاخره با زور بلندش کردم ...
نشوندمش بغل خودم پیش آقا
یه کاغذ بهش دادم ...
یکی هم خودم برداشتم
یه خودکار مشکی واس ِ خودم و یه بنفش هم واس ِ اون ...
گفتم : بنویس
گفت : یعنی آقاتون می خونه ؟؟؟
گفتم شما بنویس ...
دو تایی شروع کردیم به نوشتن ...
وسط نوشتنا یه ذره بغض کردم
چادرمو کشیدم رو سرم
نمی خواستم کسی دیگه ای به جز آقا و خدا ببینن
آخه داشتم از چیزایی می نوشتم که واقعا ...
سرمو تکیه دادم به ستون
تو حال خودم یه دفه یه دستی پرت شد رو شونم !!!
خدآآآآآ !
شوکـــــّه شدم !
ـــ‌ باز که خودتو بقچه کردی !!! ببین این ستونه اگه وقعا حاجت میده ها ... منم میام اگه حاجتمو بگیرم از آقاتوناااااا قول میدم بشم یکی مثل خودت ...
چادرمو کشیدم بالا ...
سرمو بلند کردم
یه نگاش کردم ...
دوباره سرمو زدم به ستون ...
ـــ میخوای واس ِ همون که قراره هزینه های درمانتو بده ، دعا کنی ؟؟؟ همون بدبختی که قراره یه عمر به پات بسوزه و بسازه
این بار جدی جدی دستش رفت عقب اومد جلو و ... !
جدی جدی زد !!!
منم زدم
حقــــــّش بود !!!
ـــ به به دست ِ بزنم که داری !!! طفلک هم باید هزینه کنه هم کتک بخوره
پشتشو بهم کردم ...
ـــ شما بنویس ان شاءالله حاجتتم می گیری
دوباره با هم شروع کردیم به نوشتن ...
چه زمان خوبی رفته بودیم
آخه اومدن تو حرم ...
واس ِ جمع کردن مبالغ داخل ِ ضریح و نامه ها ...
3 تا خادم ...
خادما اول نمی دونم چی بود ولی یه چیزی ( فکر کنم قرآن ) خوندن ...
یه نگاه بهم کرد :
ــــ ئــــــه اینا نامه ها رو می خونن ؟!
و من نزدیک بود ...
بگذریم              

  • ابوالفضل قشقائی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">